خسته از همسفر و شهر و ديار / خسته از اين شب غمديده و تار
خسته از قحطي باران و نگاه / بر کوير دل خشکيده ببار
خسته ام از گذر ثانيه ها / خسته از جاده ي بي اسب و سوار
خسته از دوختن چشم به راه / مژه هامان شده پر گرد و غبار
خسته از سوزش سرماي شديد / خسته از غيبت باران و بهار
مغرب شب زده را مشرق کن / بزن آن پرده ي غيبت به کنار
ـــــــــــــــ
تبادل لينک با شما موجب امتنان مزيد خواهد بود.
نام وبم عشق دوازدهم