!!!!
تو را دوست دارم و تنهايت نمي گزارم
در موقع سختي اگر يك جاي پا مي بيني
در آن لحظات تو را به دوش كشيدم
** ** ** **
===
آهاي آقا...
آهاي خانوم...
يه شاخه گل ازم بخر...
از همه نوع، از همه رنگ، هرچي دلت ميخواد ببر
اين يكي ياسه بخدا
به رنگ و روش نگاه نكن... تمومه ياسا سفيدن...
اين يكي رنگ نيلوفر... اين گل سرخ نازنين...
يه معركست بيا ببين... شكفتنش دوباره بود...
اصلا بيا اينو ببين... شقايقه، نفهميدي؟...
شرمندتم سر نداره... يه شاهگله بدون سر...
يه شاخه لاله هم دارم... ببين چه ناز و خوشگله...
دو برگش افتاده زمين... به ضرب داس و با تبر...
يه غنچه محمدي دارم برات، دل ميبره..
شكوفه بود كه چيدنش... گلچينا با تير سه سر...
دسته گلاي ناز من زينت و تاج عالمن...
بهاش يه قلب لرزونه... يه عاشقي، يه چشم تر...
حالا اگه پسنديدي... هر كدومو خواستي ببر...
تـو رو خـدا فـقط بگـو.....
از گل نـرگـس چــه خبــر؟
********
بسم رب المهدي
شخصي آمد حضور امير المومنين علي ع و عرض
کرد :چند کلمه نصيحت به من
بگو.امام فرمود :
((از آن کسان مباش که آرزوي سعادت آخرت را
دارد ولي بدون سعي وعمل ؛
واز آن کسان مباش که ميداند راهي که مي
رود غلط وخطاست و مي بايست توبه
وبازگشت کند و مي خواهد تصميم به توبه
وبازگشت بگيرد ولي هميشه اين تصميم
را به تاخير مي اندازد به خيال اينکه
هنوز وقت زياد است وفرصت باقي
ايست ؛
هنگام سخن گفتن زاهدانه سخن مي گويد؛همه
از فنا وزوال ماديات ودوام و
بقاي معنويات دم ميزند ومي گويد ((دنيا
نيرزد آنکه پريشان کني دلي ))و
انسان نبايد گوهر نفيس جان خود را به
امور پست وحقير مادي بفروشد ،ولي
همينکه از سخن به عمل مي آيد حريصانه و
طمع کارانه عمل مي کند و تمام
سخنان زاهدانه و عارفانه خود را از ياد
مي برد ؛اگر دنيا به او روي آورد
هرگز سير نمي شود و هميشه فرياد ((هل من
مزيد ))وي بلند است و اگر دنيا
به او پشت کرد ومحروم شد نمي تواند عزت
وآزادمنشي خود را در سايه قناعت
حفظ کند وتن به خواري و ذلت ميدهد؛از شکر
و سپاس گذاري آنچه دارد عاجز
است و نمي تواند آنها را آنچنان که مي
بايست اداره کندوطمع به زياد تر
بسته است ؛
نياکان وصالحان را دوست دارد ولي مثل
آنان عمل نمي کند ،گنهکاران را دشمن
مي دارد ودر عين حال داخل حزب وجمعيت
آنهاست و خودش يکي از آنهاست ؛
از مردن سخت مي ترسد چون ميداند چه
اندازه گنهکار است و در عين ترسي که
از مرگ دارد باز به اعمال زشت خود ادامه
مي دهد ؛
وقتي بيمار مي شود ودر بستر مي افتد از
کردار خود پشيمان مي شود و چون
بهبود يافت و سلامت بازگشت دو مرتبه در
غفلت فرو مي رود ؛
در وقتي که ابتلا وگرفتاري ندارد مغرور
واز خود راضي است و همينکه يک نوع
گرفتاري برايش پيش آمد به ناچيزي خود
اعتراف و اقرار مي کند؛
د رامور مادي دنيايي يک خيالي او را به
حرکت وجنب و جوش مي آورد ولي براي
حقايقي که سعادتمندي او وابسته به
آنهاست در عين اينکه شک ندارد و يقين
دارد از جا نمي جنبد ؛...........
....................
.......................
...........................
با لطبع همچو آدمي غفلت با اغنيا را بر
بيداري با فقرا ترجيح مي دهد))
نهج البلاغه ،حکمت 150