ان هنگام كه رزمنده اي مجاهد به سوي دشمن حق مي رود و ملائك به تماشاي رزم او مي نشينند و شيطان ناله بر مي آورد و پا به فرار مي گذارد و ناگاهن غنچه اي مي شكفد آن هنگام را جز شهادت چه نام مي توانيم داد ؟؟
شهادت خلوت عاشق و معشوق است
شهادت تفسير بردار نيست
آي آناني كه در زندان تن اسيريد به تفسير شهادت ننشينيد
كه از درك قصه شهادت عاجزيد.
فقط شهيد مي تواند شهادت را درك كند
شهيد كسي نيست كه ناگهان به خون بغلتد و نام شهيد بر خود گيرد
شهيد در دنيا پيش از اينكه به خون بغلتد شهيد است.
و شما همچنان كه شهيدان را در اين دنيا نمي توانيد بشناسيد
و بفهميد بعد از وصالشان نيز هرگز نمي توانيد دركشان كنيد.
شهيد را شهيد درك مي كند.
اگر شهيد باشيد شهيد را مي شناسيد. و گرنه آيينه زنگار گرفته چيزي را منعكس نمي كند كه نمي كند.
بر خيزيد و فكري به حال خود بكنيد كه شهيد به وصال رسيده است و غصه ندارد.
شهيد به حال شما غصه مي خورد و از اين در عجبند كه چرا به فكر خود نيستيد ؟؟؟
به خود آييد ، زندان تن را بشكنيد و تا سر كوي يار پرواز كنيد
و بدانيد كه براي پرواز ساخته شده ايد
نه براي ماندن در قفس
اين منزل ويران را رها كنيد
و به ملك سليمان در آييد.
اي خوش آن روز كزين منزل ويران بروم
رخت بر بندم و تا ملك سليمان بروم
--
خاطره اي از شهيد سيد حسين علم الهدي
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
حسين با صداي زيبايي قرآن مي خواند
قاري قرآن در صبحگاه مدرسه تكبير گوي هميشگي مسجد محله يود
با بچه هاي محله وقتي مشغول بازي فوتبال بود با شنيدن صداي اذان بازي را رها مي كرد
و راهي مسجد مي شد
بچه ها هم شيفته اش بودند
و به دنبالش به مسجد مي رفتند.
بعد از نماز هم جلسه قرائت قرآن او داير بود.
بعد ها وقتي جواني رسيد در پاسخ به دوستش گفت :
حسين جان فلاني را ساواكي ها دستگير كرده اند
فكر مي كني در برابر شكنجه ها مقاومت كند ؟؟؟
حسين جواب داد ::
آيا قرآن مي خواند ؟
او گفت :: منظورت چيست ؟؟؟
حسين گفت :::
اگر با قرآن انس داشته باشد
مي تواند مقاومت كند !!
--